پیرمردی هر روز تو محله می دید پسرکی با کفش های پاره و پای برهنه با توپ پلاستیکی فوتبال بازیــــ می کند…

روزی رفت ی کتانی نو خرید و اومد و به پسرک گفت بیا این کفشا رو بپوش…

پسرک کفشا رو پوشید و خوشحال رو به پیرمرد کرد و گفت: شما خدایید؟!…

پیرمرد لبش را گزید و گفت نه!

پسرک گفت پس دوست خـــــــــدایی، چون من دیشب فقط به خـــــدا گفتم که کفش ندارمــــــــ…

:(
5 امتیاز + / 0 امتیاز - 1393/12/01 - 19:45